۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

بررسی کوتاه تاریخ و هنر چین و ژاپن و وجوه گسست و همبستگی آن (مقالات هنری)

پرویز رحیم زاده

نگاهی کوتاه به تاریخ چین بر پایه ی زیرساخت های مذهبی آن


يك پیشگفتار كوتاه
اگر بپذيريم اولين عشوه‌گريِ معنوي بشر در جهت اديان و باورها بوده است تا به هنر ختم گردد. پس ناچار چين و ژاپن نيز از اين قاعده‌ مستثني نيستند و به همين دليل نخست به دين و زيرساخت‌ باورهاي دينيِ چين و ژاپن مي‌پردازيم.

چين؛ تاریخ و فرهنگ
چيني‌ها نيز به مانند اروپاييان تا هزاران سال، خود را مركز جهان هستي مي‌پنداشته‌اند. آن‌ها نيز به مانند يونانيان که خود و به طور كلي مديترانه‌اي‌ها را با لفظي به مانندِ «اوكومين»[1] از ديگران جدا مي‌كردند؛ آن‌ها نيز؛ يعني چيني‌ها؛ هم به همين روش در نظر مردمانشان سرزمينِ چين را، «هرآن چه در زير آسمان است» ‌پنداشته و با اين عنوان خود را جداي از ديگران خطاب مي‌كرده‌اند.
به عبارتي چيني‌ها خود را در واحه‌ي متمدن كه گويي از حيث فرهنگي با صحرايي احاطه شده باشد حس مي‌كرده‌اند.
همچنين همان گونه كه مثلاً غرب در گذشته، از زبان لاتين براي متون نوشتاريِ علمي، فلسفي و هنري سود مي‌برد و حتي امروزه هم، از الفباي رم باستان با رسم‌الخط‌هاي گوناگون سود مي‌برد، در چين نيز، مي‌بينيم كه نيرويي بزرگ وجود دارد در جهت استفاده از شيوه‌ي نگارشي ويژه‌اي كه در هزاره‌هاي گذشته متداول بوده است همچنين، زبان محاوره‌اي نيز كه «مندرين» ناميده مي‌شود؛ با نفوذ حاكم بر لهجه‌هاي متداول هنوز در اين كشور جريان دارد اما به راستي باستان‌شناسان و دين‌شناسان درباره‌ي اين مركز تمدني كه خود را تمدني در ميان واحه‌ها حس مي‌كرد چه نظري دارند؟
مي‌شود گفت كه چين نيز، تا اندازه‌اي به مانند ديگر كشورهاي كهن، بهشتي است براي باستان‌شناسان. البته بهشتي زجرآور زيرا گاهي براي درك گذشته‌هاي دور بايد سنگي به درون غاري خوفناك پرتاب نمود و تنها از بازتاب صداست كه چيزي حاصل مي‌شود.
و تازه در نظر داشته باشيم كه از اين مورد بخواهيم در مورد كشف راز و رمزهاي ديني نيز سود ببريم.

دین کهن چین بر بنیاد نیا پرستی
يكي از سرآغازهاي دين باستاني چين چيزي نيست مگر نياپرستي، كهانت، قرباني كردن، روحانيت و شمنيزم[2] البته در مقايسه‌ي چين باستان با ديگر كهن‌هاي تاريخ مي‌توان گفت كه در يك برابرنهاد اگر چين يك سوي آن باشد و مثلاً يهود باستان و مسيحيت سوي ديگر آن، مي‌توان به اين دريافت رسيد كه يهوديت و مسيحيت، اديان پدران؛ كه ادياني پدرسالارانه هم بوده‌اند، مي‌باشند، اما در چين نه تنها يك دين پدرسالار، كه يك كيش دين نياپرستي هم در كنار آن وجود داشته است. به عبارتي در چين، اعتقاد (آسمان) به عنوان روح بزرگ اجدادي؛ متفاوت است از خداي يهودي – مسيحي و بعدها خداي خالق در اعتقاد اسلامي.[3]

نياكان آسمانی
به طور كلي مي‌توان گفت كه در هر دين جايگاه ويژه‌اي براي خرد و حكمت وجود دارد. مثلاً در دين مسيحيت ما با كتاب‌هايي گوناگون كه هر يك منتسب به يك طلايه‌دار است آشنا مي‌شويم. به نمونه داود و سليمان از اين دسته‌اند و البته حكيم و همه چيز دان هم مي‌باشند. به عبارتي ديگر در عهد عتيق براي انسان‌هاي فرهيخته و دانا جايگاه ويژه‌اي در نظر گرفته شده است. اما در چين باستان اين مطلب چگونه است؟ در چين اسامي سه خاقان كه داراي ويژگي افسانه‌اي در راستاي خردمندي‌اند مي‌توان يافت كه برخي اوقات آنها را خاقان آسمان هم ناميده‌اند. آنان همچنين با صفت‌هايي همچون، « رام كننده‌ي حيوانات» ، «خالقِ آتش» و «كشاورز لاهوتي» نيز مشخص و ويژه شده‌اند.[4]

ارتباط ارواح و نیاکان آسمانی
مي‌توان گفت كه در چين رابطه‌ي بسيار عميق و بزرگي ميان مردم و ارواح وجود داشته است. به ديگر سخن در چين باستان زندگي تحت سيطره و نفوذ اعتقاد به ارواح اجدادي شكل گرفته است. اصلاً مي‌توان گفت كه علقه ميان انسان و امور الهي از راه وساطت كاهنان يا شمن‌ها تحقق مي‌يافته‌اند. حالا اين كه اين صداها و بازتاب آن به عنوان ارتباط با ارواح بر عهده‌ي چه كسي بوده است مي‌توان به طور يقين اين مورد را ذكر نمود كه احتمالاً تمام پادشاهان گذشته‌ي چين از قابليت ويژه ارتباط با عوالم لاهوتي برخوردار بوده‌اند.[5]

كنفوسيوس؛ آغازگر فلسفه ی انسان‌دوستي در چين
بيشتر غربيان و شرقيان كنفوسيوس را فردي خردمند و فرزانه فرض مي‌دارند. كارل ياسپرس فيلسوفِ آلماني، كنفوسيوس را در شمار فلاسفه‌ي بزرگ و «افراد نمونه و برجسته» در كنار سقراط و عيسي(ع) و بودا قرار مي‌دهد. البته بايد اين نكته را نيز يادآور بشويم كه نام كنفوسيوس يك لفظ لاتيني است كه در قرن هفدهم مبلغان يسوعي به كونگ‌فوتسو يا استاد كونگ دادند. اسم كنفوسيوس، «كونگ چيو» بود كه «كونگ‌چونگ‌ني» هم ناميده مي‌شد. او از اهالي ايالت كوچك «لدو» و زادگاهش نزديك شهر جديد چوفوي امروزي است.

كنفوسيوس و آن چه گفت
آن چه كنفوسيوس آورد، در حقيقت يك روش سياسي و اخلاقي است، نه يك مذهب به نحوي كه معروف شده است. اين مكتب فاصله‌ي كه ميان طبقات طبيعي و ماوراء طبيعي، انساني و الهي، مذهبي و غيرمذهبي را به طور كلي ناديده انگاشت و به طور كلي مي‌توان اين گونه فرض نمود كه اين انديشه جز تعريفي مبهم جايي را براي نوعي حضور اعلي، « آسمان» و «رهبر ماورايي» در نظر نگرفته است.[6] البته اين مساله براي هيات‌هاي مذهبي كه كوشش در ايجاد واژگان مذهبي چين دارند، نيز دشواري‌هاي فراواني به وجود آورده است. به نمونه، اعياد سنتي كنفوسيوسي كه به دلايل تقويمي گوناگون به وسيله‌ي امپراتور و دولتمردان در تمامي درجات جشن گرفته مي‌شود، و در قرن هفدهم سبب مشاجره‌ي قلمي گسترده‌اي ميان يسوعيان و دمينيكان‌ها زير عنوان «جدال مناسك» مي‌شود، در حقيقت بيش از آن كه تجلي آدابي مذهبي باشد ناظر بر مراسمي ملي است. فرمول رايجي كه به عنوان « سه مذهبِ» چيني (كنفوسيوسي، دائويي، بودايي) معروف شده، آن قدر كه به يك روش سياسي – فلسفي و مجموعه‌اي از عمليات سري و عرفانِ فردي مربوط مي‌شود، به يك مذهب، به معناي شناخته‌شده‌ي آن مربوط نمي‌شود.[7]

تائوئيزم، فلسفه یا آیین؟
به طور كلي مي‌توان گفت كه پژوهشگران از پاسخ به اين پرسش كه تائوئيزم چه مي‌باشد بيشتر طفره رفته‌اند، تا آن كه پاسخ‌گو باشند. چرا كه اين واژه فقط دلالت بر يك مكتب ندارد، بلكه مجموعه‌اي از عقايد مختلف است. حتي مشكل آن جا پيچيده‌تر مي‌شود كه دريابيم واژه Tao / Dao «طريقت» را تمامي مكاتب فكري يا اديان چين مورد استفاده قرار داده‌اند. و همچنين، همين تائو يا تائوئيزم توانسته سهم بسيار زيادي را در پيشرفت علوم سنتي و پزشكي و همچنين فنون سختي همچون هنرهاي رزمي را ايفاء نمايد. به عبارت ديگر اين مورد كه چرا اين مفهوم دلالت شديد بر عقايد گوناگون دارد آن جا مشخص مي‌شود كه بدانيم كه در شرقِ دور خداي واحدي همچون خداي يهود، مسيح يا مسلمانان وجود ندارد كه داراي يك مفهوم انحصاري مشخص باشد، بلكه در شرق و مثلاً چين وضعيت به شكلي است كه بسياري از چيني‌ها در عمل، كنفوسيوسي و در اعتقاد تائويي‌‌اند.[8]

ورود بوديسم به چين
مورخان احتمال مي‌دهند كه بوداي تاريخي، معاصرِ كنفوسيوس، يا در سال 544 پ.م. فوت كرده، يا به نظر انديشمندان معاصر، حدود 60 سال پس از اين تاريخ درگذشته است. حضور اين دو شخصيت در يك قرن، دستمايه‌ي اصلي طرح فرضيه «ياسپرس» در خصوص «عصر محوري» در تمدن بشري است. اما با توجه به بُعد مسافتي كه بين اين دو كشور وجود دارد، بوديزم تنها مي‌توانسته قبل از قرن اولِ بعد از ميلاد يعني تقريباً 500 تا 600 سال پس از مرگ اين دو نفر به چين وارد شده باشد.[9]
به عبارتي مي‌توان گفت كه در دوره‌ي پس از آشوكا، ابعاد و اندازه‌هاي ديرهاي بودايي از لحاظ كمي پيشرفت زيادي داشتند و سپس به ثروت زيادي نيز دست پيدا كردند. پس در حدود قرن پنجم ميلادي، مَهاويهاره‌ها، يا مراكز ديري كه استحكام يافته و پديد آمدند مانند «نالندا» در هند تصميم به گسترش اين دين نيز گرفتند؛ به همين دليل رهرواني را از چين و تبت گرفتند و به شكل مبلغ به اين سرزمين‌ها فرستادند.[10]
بعد از آن كه به شكل گذرا به چين و دين‌هاي اساسي پديد آمده يا وارد شده در چين پرداختيم و با توجه به آن كه هنر را در ابتدايش و تا اندازه‌اي در زيرساختش طنازي آدمي با اديان فرض كرديم؛ پس به ناچار براي آن كه ژاپن و چين را در يك برابرنهاد مساوي در برابر هم قرار دهيم بايد به ژاپن و دين‌هاي رايج در آن، از گذشته تا امروز نيز بپردازيم؛ البته مختصر.

ژاپن














افسانه‌ي آفرينش و تشكیل ژاپن به گفته ی ژاپني‌ها
از جمله نخستين باورداشت‌هاي «شينتو» و در نتيجه ژاپني‌ها، افسانه‌ي آفرينش و بنياد امپراتوريِ كشور آفتاب يا همان ژاپن است. اين افسانه مي‌گويد كه در آغاز پنج خدا، يكي از پس ديگري در آسمان به وجود آمدند و به دنبال آن‌ها هفت نسل از خدايان، الهه‌ها پديدار شدند. دو نسل از اين خدايان به شكل تك آفريده شدند و پنج نسل بعدي زوج بودند، كه هر كدام تشكيل يافته از خدايي بودند و الهه‌‌اي. ژاپني‌ها در شينتو اعتقاد دارند كه نسل اينان «ايزاناگي» و «ايزانامي» به فرمان خدايان پيشين بر آستانه‌ي آسمان ايستادند و از آن جا نيزه‌اي را به تهِ دريايي كه در زير گسترده بود فرو بردند و چون نيزه را از دريا برآوردند، قطره‌هاي آبي كه از آن چكيد جزيره‌ي كوچكي در دريا ساخت. آن‌ها به اين جزيره فرود و اين جا الهه‌ي آفتاب يا فروغ والاي آسماني به نام «آما- تراشو- ئو- مي- كامي» و برادرش «شوسا- نو- ئو- نو- مي‌كوتو» به وجود آمدند. «آما – تِراسو» يا الهه‌ي آفتاب را نياي بزرگ خاندان امپراتوري ژاپن مي‌دانند و از اين رو است كه پادشاه، فرزند آفتاب شناخته‌ مي‌شود.[11]




خدای آفتاب يا «آما» پایه ی اساسی امپراتوري ژاپن و تقدس آن
الهه‌ي آفتاب يا «آما- تراشو – ئو – مي‌- كامي» را نياي نخست خاندان پادشاهي و مادر روحاني مردم ژاپن مي‌شناسند. الهه‌ي آفتاب در زيارتگاه «ابسه» در ايالت «مي‌يه» پرستش مي‌شود. گنجينه‌ي اين زيارتگاه را آيينه‌ي مقدس مي‌دانند كه الهه‌ي آفتاب هنگامي كه «نينگي – نو – ميكوتو» را به زمين مي‌فرستاد به او داد. در «كوجيكي»، تاريخ نامه‌ي افسانه‌اي ژاپن، مي‌خوانيم كه الهه‌ي آفتاب به اين فرزندزاده‌ي خود گفت كه هر گاه بخواهد او را ببيند مي‌تواند در اين آينه نگاه كند. گفته‌اند كه شمشير مقدس در زيارتگاه «آتسووتا» نيايشگاه شينتويي درناگويا، و نگين هم در كاخ امپراتور جاي داده شده است.

آیین بودا و ورود آن به ژاپن
رابطه‌ي ژاپني‌ها با آيين بودا، در نخستين برخوردهايش و البته با اين آيين بيشتر جنبه‌ي عملي داشت است؛ يعني ژاپني‌هاي روزگار باستان كه ابتدا آيين بودا را آوردند، كوشيدند تا اين شريعت را در سياست به كار برند، اما هنگامي كه آيين بودا را آوردند، كوشيدند تا اين شريعت را در سياست به كار برند، تا زمانی كه آيين بودا به عمق زندگي مردم راه يافت، جنبش‌هاي بودايي «كاماكوُرا» را پيش آمد.

ارتباط دین شينتو با آیین بودا
شينتو همان گونه كه مي‌دانيم آييني است برگرفته از آيين كهنِ نياپرستي. به عبارتي با برآمدنِ سه وجه جديدي كه ژاپني‌ها از آيين بودا بيرون كشيده بودند يعني طريقت سرزمين پاك، مكتب ذن و طرقه‌ي نيچي‌رِن بودايي اما باز اين آيين – شينتو – را نيز كنار ننهاده و آن را نگاه داشتند[12] به عبارتي مي‌توان چنين پنداشت كه آيين بودا كه ديني جهان شمول است، نافي پرستش نياكان در آيين شينتو نشد. همچنين ژاپني‌ها سعي نمودند كه بوداها را بر «كامي» يا فداي شينتو، تا اندازه‌اي نيز منطبق سازند.

نگاهی به آیین شينتوييزم در ژاپن
شينتو اصلي‌ترين و بومي‌ترين دين موجود در ژاپن مي‌باشد. واژه‌ي شينتو (Shinto) در اصل از دو كلمه‌ي چيني «شين» (shen) به معني «ارواح» يا «خدايان»، و «دائو» (dao) به معني «راه» تشكيل يافته است. اين دو كلمه در كنار هم به معني «راه ارواح» يا «راه خدايان» است.
البته در كنار كلمه‌ي «شِن» كه در اصل يك واژه‌ي چيني است، يك برابرنهاد كاملاً ژاپني نيز وجود دارد كه آن «كامي» (kami) است. و اما كامي چيست: كامي در لغت به معناي «والا و قدسي» و در اصطلاح به معناي برخوردار بودن همه‌ي پديده‌هاي طبيعي از نوعي روح قدسي است و در فرهنگ ژاپني شامل همه‌ي پديده‌ي شامل همه‌ي پديده‌هاي طبيعي از قبيل خورشيد، ماه، رودخانه، كوه، درخت، حيوان، روح نياكان (شامل ارواح خاندان امپراتوري، ارواح خانواده در گذشته، ارواح مشاهير، ارواح رهبران قبائل، ارواح قهرمانان و ارواح كساني كه در راه شرافتمندانه‌اي جان باخته‌اند)‌ و با كمي گسترش شامل همه‌ي خدايان ژاپني كه تعداد آن‌ها به هزاران هزار مي‌رسد نيز، اطلاق يا گفته مي‌شود.[13]

شينتو و ارتباط با سطوح گوناگون جامعه‌ي ژاپني‌
بايد بدانيم كه آيين شينتو در ژاپن در دو سطح كاملاً متفاوت حضوري جداگانه دارد و اين در جامعه‌ي ژاپن در جهت بررسي اين آيين يعني شينتو اهميت دارد.

الف) شينتو در نزد عامه ی مردم
در اين سطح يعني سطح عوام شينتو از نظام گسترده و البته پيچيده‌اي برخوردار نيست. زيرساخت‌هاي اخلاقي ساده‌اي دارد و داراي نصايح روشن و واضحي مانند اين است. «كسي كه حقيقت را بگويد زيان نخواهد ديد. كسي كه باطل است لطمه خواهد خورد.» «پرخوري را كنار بگذار و اميال حريصانه را از خود دور كن.» «از آن چه كه بد است برحذر باش و به آن چه نيك است مشتاق باش.»
همان طور كه مي‌بينيم اين‌ها آموزه‌هاي ساده، روشن و مبرهني است كه مومن شينتويي را راهنمايي مي‌كند. البته در كنار اين راهنمايي‌هاي ساده يك سري قانون نيز وجود دارد كه البته عمل نكردن از آن‌ها هم بار سنگيني به عنوان گناه دارد و هم مجازات.
اين قوانين به نمونه عبارتند از: از ميان بردن تقسيمات شاليزارها، پر كردن جوي‌هاي آبياري، ازدواج ميان طبقات برتر و فروتر، آميزش با چارپايان، آميزش با سگ‌ها، آميزش با ماكيان.[14]

ب) شينتو در نزد خواص مردم
اين سطح از آموزه‌ها و فرامين ويژه‌ي جنگ‌آوران و سپاهياني است كه در ژاپن به نام سامورايي شهره گشته‌اند. نقطه‌ي آغاز پديداري اين افراد در ژاپن، برمي‌گردد به قرون يازدهم و دوازدهم ميلادي و پدبد آمده در نظام فئودالي ژاپن.[15] آيين ويژه اين جنگاوران كه «بوشيدو» يا «آيين جوانمردي» و يا «شيوه‌ي دلاوري» نام داشت عبارت بود از: «قدرت تصميم‌گيري به موقع با اعتماد به نفس» و «كشتن بي‌درنگ خود در وقت مقتضي».[16]
به عبارتي «يوشيدو» كه از مكاتب كنفوسيوسيزم و بوديزم هم تاثير گرفته، اما آن چه پايه و زير ساخت آن يعني وفاداري به امپراتور به عنوان شخصيتي الوهي مي‌سازد چيزي نيست جز «شينتو».

پاره‌اي از موضوعات «شينتو» در نزد خواص به نقل از كتاب «هاگ كُوره»


دل را همیشه بيدار دار
«در سپاسگزاري و هنر جنگ، سامورايي كارآمد بر رزمنده‌ي نارسيده امتياز دارد. سامورايي كه تنها در تجربه دريافته و آموخته باشد كه هنگام رويارويي با دشواري چگونه رفتار كند، مرد بيدار دل نيست. سامورايي كه به راستي كارآمد و هشيار باشد همه‌ي تنگنا‌ها و چاره‌هاي احتمالي را از پيش بر مي‌رسد، چندان كه در هنگام بتواند كاري درخشان انجام دهد. پس، ساموراييِ كارآمد و بيدار دل رزمنده‌اي است كه همه‌ي ريزه كاري‌ها را از پيش بينديشد و چاره دارد. سامورايي نارسيده شايد نشان دهد كه هنگام درگيري جلوه‌اي در كار مي‌كند، اما يارايي او از خوش اقبالي است. سلحشوري كه هر پيشامدي را پيشاپيش بر نرسد، سامورايي بيدار دل و آگاه نباشد.»

شور و پايمردي در كار
چون از «ياسابوُرو» خواستم تا نمونه‌اي از شعرش را برايم خوشنويسي كند، گفت: «خط نويس بايد با چنان شوري بنويسد كه همه‌ي كاغذ را با يك كلمه پر كند و با چنان نيرويي كه قلم كاغذ را بِدَرَد. چيره دستي در خط نويسي همه به نيرو و احساسي كه در اين كار مي‌گذراند بستگي دارد. سامورايي بايد كه نستوه پيش تازد. و هرگز خسته يا افسرده نشود تا كار به انجام برسد. همين!» و پس از اين گفته، خط را برايم نوشت.[17]

روندِ تاريخِ هنريِ چين
پيش از آن كه به مضامين اشتراك و افتراق در هنر چين و ژاپن بپردازيم جا دارد تا سيري داشته باشيم از تاريخ هنري چين به شكل گذرا. البته دليل پرداختن به اين سير چيزي نيست جز پيش فرض داشتن اين نكته كه هنر چين در آسياي جنوب شرقي بيش از همه‌ي ديگر كشورهاي زيسته در اين گستره، شكل مادري يا وام دهنده‌ي مضامين و اصول هنري آن خطه را داشته است. كه البته اين مورد به دليل وسعت، ميزان جمعيت، تنوع قومي و فرهنگي آن كشور – چين – چيز چندان شگفتي هم نيست.

سخنی كوتاه درباره‌ي چين با نگاهی به سير خاندان‌هاي چيني

پادشاهی خاندان شانگ 1600 تا 1028 پ. م.
مي‌توان گفت كه نخستين سلسله‌اي كه بر چين حكومت داشته و نام شاهان آن بر پاره‌هايي از استخوان و سنگ‌نبشته به دست آمده، دودمان شانگ در شمال غربي هونان است.[18]
از اشياء نفيسي كه در گورهاي شاهان شانگ يافت شده به نظر مي‌آيد كه اشراف و فرمانروايان آن دوره در شكوه مي‌زيسته‌اند و چون گور را خانه‌اي براي مردگان مي‌انگاشته‌اند آن را مانند قصري مي‌آراسته‌اند.[19] و به همين دليل آثار هنري بازمانده از اين دوره را بيشتر در اين گورها مي‌توان يافت كه بيشتر مفرغينه‌هايي هستند با شكوه كه در آن‌ها تبرهاي‌ مزيني ديده مي‌شود كه بي‌ترديد با آن‌ها ملازمان شاه را گردن مي‌زدند. همچنين ظرف‌هايي كه انواع متعدد و نام‌هاي خاص داشته‌اند و داراي چهارپايه، سه‌پايه، يا پايه‌هايي تو پُر بوده‌اند.[20]












شاهنشاهی خاندان چو 1045 – 256 پ. م.
اين دوره يكي از بارورترين روزگاران تمدن و فرهنگ بخصوص فلسفه‌ي چيني است كه انديشه‌هاي اساسي و اخلاق و سنت‌ها و نهادهاي اجتماعي چين را پديد آورد. در اين روزگار فيلسوفان بزرگي همچون لائودزو، كنفوسيوس و منسيوس مي‌زيستند كه با فيلسوفان بزرگ يونان هم دوره بوده‌اند. همچنين نمونه‌هاي كهني از هنر والاي نقاشي چين – ارابه‌رانان و ارابه‌ها بر كاسه‌هاي لاك الكل كاري شده در اواخر عهد چو پديدار مي‌شود.

شاهنشاهی خاندان چين 221 – 206 پ. م.
انقلاب بزرگي كه پس از فتح آخرين حكومت ملوك‌الطوايفي به وسيله‌ي ايالت «چين» در سال 221 پ. م. آغاز شد، منجر به تحكيم و بسط حكومت سلطنتي مستبدي تحت ايالت ليوپا (ليوپانگ) از سلسله‌ي هان گشت.[21] مردي كه وحدت سرزمين چين را بنياد كرد، نظام فئودال را بر انداخت و يك سازمان اداري متمركز يا جانشين آن كرد، كشور را به 36 ايالت تقسيم نمود و بر هر يكي از ايالت‌ها فرمانروايي گماشت كه در برابر او مسؤول بود، و حدود كشور را گسترش داد.[22] مهم‌ترين اثر هنري بازمانده از اين دوران كه در دسترس مي‌باشد، سربازان و اسب‌هاي به جا مانده از مقبره‌ي امپراتور «ي هوانگ دي» مي‌باشد كه با توجه به متنوع بودن سر اسب‌ها و متفاوت‌ بودن چهره‌هاي انساني باز يك نظم آهنين كه در دوره‌ي اين پادشاه وجود داشته در آن به چشم مي‌رسد. البته از رنگ آميزي اصلي آن‌ها، نشانه‌هاي درستي كه بتوان حدس كاملي زد به جا نمانده است. اما مي‌توان به ساعت‌ها كار استاد كاراني در اين مجسمه‌ها پي برد كه ميزان دقت آن‌ها هم در خور نگاه و قابل تقدير است.











پادشاهیِ خاندان هان 206 پ. م. تا 221 م.
كائو دسو، بنيانگذار حكومت چهارصد ساله‌ي سلسله‌ي‌ هان، را مي‌توان اولين كسي بر شمرد كه در چين از ميان توده‌ي‌ مردم به پادشاهي رسيد به همين دليل است كه چينيان خود را «فرزندان هان» مي‌خوانند. دوره‌ي هان از نظر سياسي و فرهنگي ادامه‌ي دوره‌هاي گذشته بود ولي تغييرات و نوآوري‌هاي مهمي در آن پديد آمد. البته از آن كاخ‌هاي با شكوهي كه احتمالاً در آن دوران ساخته شده است آثاري به جا نمانده و ما بيشتر از منابع مكتوب است كه خبر وجوديِ آن كاخ‌ها و ديوارنگاره‌هاي با شكوه آن را در مي‌يابيم. البته از منابع نقاشي‌ هاك الكل هم چيزهاي اندكي به جا مانده كه در آن؛ آن ظرافت خط موزون، كه شاخصه‌ي هنري دوره‌ي هان است در آن كاملاً نمودار مي‌باشد. كه اين يعني همان حركت قلم‌مو بزرگترين پديده‌ي هنري دوران هان است.












220 م. تا 580 م. دوران آشوب چندپادشاهي
دودمان هان در نيمه‌ي اول قرن سوم ميلادي بر اثر ضعف پادشاهان و نيرو گرفتن كارگزاران حكومت و فرمانروايان ايالات و مالكان بزرگ برافتاد و از ميان برداشته شد.[23] بعد هم در طول سه قرن و نيم يعني در سده‌هاي چهارم و پنجم و ششم مسيحي، چين دستخوش هرج و مرج و عرصه‌ي جنگ‌هاي خونين بود. اما در زمينه‌ي هنري آن چه اتفاق افتاد و از همه مهم‌تر است اين است كه، در چنين دوران در هم ريخته‌اي مي‌توان براي نخستين بار آثار هنري را به هنرمندان خاصي منتسب نمود. در همين دوره است كه رساله‌اي معتبر و كهن به قلم شي هه شش اصل معروف از اصول نقاشي را گوشزد مي‌كند. كه اصل نخست آن يعني «بازتاب عهد ما نه جان هستي بخش كه يكي از اساسي‌ترين، بنيادي‌ترين اصول هنر نقاشي در چين است.»

شاهنشاهیِ خاندان تانگ 618 تا 906 م.
روزگار تانگ را مي‌توان يكي از پراهميت‌ترين و مهم‌ترين دوره‌هاي تاريخ چين به حساب آورد و البته كه ظهور آن را هم مي‌توان معلول سه علت دانست: آميزش نژادي، تحريك معنوي آيين بودا، و البته سرانجام، نبوغ يكي از بزرگترين خاقان‌هاي چين به نام تاي دسونگ. و اين البته خيلي مهم است زيرا بار ديگر در چين يك امپراتوري متمركز دراز مدت به وجود آمد.[24] البته در اين دوره يك اتفاق مهم در امر هنر به وجود مي‌آيد و آن برگرفته از اين انديشه است كه در اين دوره عظمت امپراتوري، نه بر تجملات، بلكه بر توانمندي منش متكي بوده است. باز هم از اين دوره آثار بسيار باشكوه و قابل دسترسي به دليل كاربري بسيار چوب در معماري آن، در دسترس نيست، اما رد اين آثار و شكوه و چگونگي آن را تا حد بسياري مي‌توان در آثار مكتوب به جا مانده جستجو كرد.
اما اين دليل بر اين نمي‌شود كه ما كلاً از آثار دوره‌ي تانگ چيز زيادي در دسترس نداشته باشيم؛ بلكه در زمينه‌هايي همچون هنر پيكرتراشي مي‌توانيم به آثار بسيار برجسته‌اي از اين دوره رسيد. آثاري بزرگ با حجم‌هاي عظيم؛ به جا مانده در غار لونگمن كه برجسته‌ترين شكلي كه به ما مي‌نماياند همان توازن و آرامش و تجانسي است، كه از ويژگي‌هاي اصلي هنر چين است. همچنين در زمينه‌ي نقاشي به بزرگ‌ترين ويژگي‌ دوره‌ي تانگ مي‌رسيم كه همان نسبت بسيار بلندتر طول به عرض است؛ با منظره‌پردازي ويژه‌ي اين دوره از كوه‌هاي سر به فلك كشيده ابر و درخت‌هاي در دور دست و مد؛ كه تا اين اواخر و حتي در قرن بيستم دوام پايداري نيز آورده است.

سلسله شاهنشاهی سونگ 960 تا 1279 م.
مطابق معمول در پي برافتادن يكي از خاندان‌هاي بزرگ چين ما به يك دوره‌ي آشوب بزرگ مي‌رسيم.[25] يك سري جنگ پي در پي و مداوم كه سرانجام در سال 960 ميلادي با پيروزي فردي به نام جائو كوانگ پين سلسله‌ي سونگ بنياد نهاده شده و قدرت متمركزي در چين پايه گذاشته مي‌شود.
مي‌توان گفت كه دوره‌ي سونگ با آن كه به لحاظ سياسي و چه بسا سياست خارجي دوره‌ي درخشاني نيست اما به لحاظ هنري به ويژه شعر و نقاشي يكي از دوران‌هاي طلايي چين است. در اين دوره است كه يك هنركده‌ي نقاشي در چين بنياد نهاده مي‌شود. و همچنين نام صدها نقاش و سبك در منابع مكتوب به تفصيل ذكر مي‌گردد. به طور كلي مي‌توان گفت كه نقاشي‌هاي دوره سونگ جايشان را در ميان ديگر سبك‌هاي نفاشي در جهان تثبيت و ماندگار كرده‌اند.
يكي از بزرگترين آثار به جا مانده از اين دوره همان طومارهاي معروف چين است. ساختن طومارهاي دورنما، كه منظره‌اي از ييلاق را با تصاويري رنگ رنگ نشان مي‌دهد، بسيار مورد علاقه‌ي هنرمندان اين دوره بوده است. نكته‌ي جالب آن كه اين طومارها كه چندين پا طول دارند، براي گذاشتن در جعبه و گشودن تدريجي ساخته شده‌اند.[26] به شكلي كه انگار بيننده به دنبال هنرمند از ميان كوه‌ها و رودخانه‌ها مي‌گذرد.

خاندان پادشاهیِ يوان 1260 تا 1368 م
قوبيلاي، از نوادگان چنگيز، سلسله‌ي يوان را كه يكصد سال بر چين حكومت كرد، را بنياد نهاد و چين در زير سلطه‌ي مغولان در پي يك خونريزي بزرگ بار ديگر به شكل وحدت يافته‌اي به زندگي خود ادامه داد. تاريخ‌گزاران چيني در تاريخ‌هاي خود نوشته‌اند، با آن كه قوبيلاي از بربران و مغولان بيابانگرد بود، اما كمتر خوي و خصلت مغولان را داشت، و تا حدي خردمند و باتدبير بود.[27] و به همين دليل گرچه خوي كلي حاكمان جديد چين از خوي چيني با فرهنگ دور بود اما به هر حال فرهنگ و هنر چين خود را ادامه داد. نقاشان چين در اين دوره هم در همه‌ي تكنيك‌هاي گذشته، همچون؛ مركب، سياه قلم و رنگ راه خود را ادامه دادند. آن‌ها نيز به مانند نقاشان دوره‌ي سونگ به منظره‌پردازي كوه‌هاي بلند، جنگل‌ها با كاج‌هاي بلندش و آبشارها ادامه دادند؛ اما مي‌توان گفت كه كمتر به قدرت دوره‌ي سونگ دست يافتند.

سلسله ی شاهنشاهیِ مينگ 1368 تا 1644 م.
در حدود سال 1368 م. جويوان جانگ خود را خاقان ناميد و در نانكينگ به تخت نشست و در تاريخ به نام خاقان تاي‌سو، بنيانگذار دودمان مينگ لقب گرفت. مي‌توان گفت تحولي بزرگ كه در وضعيت قلمرو پادشاهي بخش ميانه‌ي چين تا سال 1382 روي داد به خود خود سببي شد تا اين حكمرانان محلي به جاي خاندان يوان در چين به قدرت برسند.[28]
اين خاندان در ابتدا يكي از اقبال‌هاي بزرگ خود را معطوف به هنر چيني سازي كردند و علاقه‌ي ايشان به اين هنر باعث شد تا كارهاي قابل قبولي در اين زمينه در چين پديد آيد. همچنين در زمينه‌ي معماري طرح پكن را چنان ترتيب دادند كه هنوز كه هنوز است ساختمان و مهره‌ي اصلي پكن آن شالوده را حفظ كرده است. نمونه‌ي بزرگ معماري به يادگار مانده از آن دوره شهر ممنوع هم هنوز وجود داشته و يكي از برجسته‌ترين عناصر فيزيكي به ياد مانده از آن دوران است كه هنوز موجود و در خور پژوهش است.

پادشادهیِ خاندان چينگ 1644 تا 1912 م.
مثل همه‌ي سلسله‌هاي پادشاهي سرانجام، ضعف يك سلسله باعث شد تا تسلط يكي از اقوام مهاجم ديگر باعث به وجود آمدن سلسله‌اي ديگر شود. اين سلسله‌ي جديد كه به نام چينگ نام آور شدند يكي از اقوام شمالي چين بودند به نام چو كه توانستند به مدت دو قرن و نيم بر چين حاكم باشند. مي‌توان گفت كه در عصر منچو يا همان خاندان چينگ زمينه‌ي فرهنگي همان ادامه عصر مينگ بود. سفالگري از رونق خوبي برخوردار اما نقاشي هرگز به پاي دوره‌ي سونگ نرسيد. مي‌توان گفت در اين زمينه از هنر همان مضامين كلاه فرنگي، آب، قايق‌ها در دور دست. تكرار و ادامه يافت.
اما در زمينه‌ي معماري مي‌توان به اين نكته اشاره داشت كه در سلطنت طولاني چين لونگ يكي از پادشاهان اين دوره، ساختمان‌هاي باشكوهي به قصرهاي پكن افزوده گرديدند كه گواه عظمت معماري در عصر اين پادشاه است.[29]
اين چيزي كه در اين فصل ديديم خلاصه‌اي بود بسيار مختصر و ناچيز از سير تاريخي چين با نگاه به هنر آن در هر دوره كه گرچه بسيار ناقص بود اما به هر حال لازم. به هر ترتيب بايد با يك كليت از چين و تاريخش به عنوان يك فرهنگ محور و مادر در آسياي جنوب شرقي مي‌رسيديم تا بتوانيم به قياسي با هنر ژاپن برسيم. به هر ترتيب گرچه در اين پژوهش مختصر؛ اساس نگاه ما را دين و محورهاي كيش پندار مي‌ساخت، اما به هر حال در طي گذشت فرهنگ چند هزار ساله‌ي اين ملت‌ها (چين و ژاپن) اين مردم خالي از دستاوردهاي مادي در جهت ساخت يك زندگي اين جهاني كه نبوده‌اند البته هر چند با نگاه بسيار عميق نسبت به جهانِ فراماده؛ پس به ناگزير مجبور از آن بوديم تا فرهنگ و هنر چين را هر چند مختصر از زمينه‌ي تاريخي آن نيز بررسي نماييم.

پیوستگی ها و گسست ها در هنر ژاپن و چین

1- روح جاری در آثار هنری
هنر چین به دلیل برگرفته شدن از طبیعت و ارتباطی که هنرمند چینی با طبیعت دارد و به نوعی ستایشگر بودن او نسبت به طبیعت با توجه به این که تمدن چین پایه ای روستایی دارد و مهمترین آیین های سالانه در آن آیین شخم زنی بوده است به نوعی زنده و پویا است و در طول تاریخ خود، با وجود حفظ خصوصیات خاص خود در بطن خویش، به صورت آرام و پیوسته رشد یافته، ترقی نموده و پیش رفته است تا جایی که این پویایی و این روح جریان یافته در آثار هنری این سرزمین توانسته از مرزهایش عبور کرده تاثیر خود را بر هنر سرزمین های مجاور، مثل ژاپن، کره، منچوری و آسیای مرکزی و تبت بگذارد؛ و با وجود حملات و نفوذ نیروهای بیگانه، اقوام غالب را نیز زیر پوشش فرهنگ و هنر خود قرار داده است.
اما هنر ژاپنی؛ در بسیاری از موارد تاثیر پذیرفته از هنر چین؛ کره بوده است؛ زنده بودن و پویایی در آثار هنری ژاپن نیز دیده می شود؛ به طور مثال در حمله ی شبانه به کاخ سانجو با تصویری خشونت بار رو به روییم؛ حالتها پر تحرک، فرم آتش در فضای تابلو و سواران جوشن پوش در حالت های پر تحرک به تصویر درآمده اند؛ که در کنار سنت موروثی شمایل نگاری بودایی دیده می شود به صورت هنری زنده و واقع نما.
به طور کلی آن چه در هنر چینی والامنشانه است در ژاپن صوری و پر زینت است به نوعی هنرمند ژاپنی بیشتر جذبه ی احساسی با هنر دارد.

2- نگاهی به دستاوردهای هنری پیشینیان
یکی از ویژگی های هنر چین، قابلیت شناسایی این هنر است، به دلیل مداومت در حفظ ویژگی های خاص در هنر، به طور مثال رد نقاشی از 2 هزار سال پیش تا به امروز که بدون وقفه به رویش خود ادامه داده است، نگاه هنرمند به اثر هنری اساتید پیش به صورتی روشن هویدا است و این خود دلیلی است بر قابلیت شناسایی هنر چین در طول سالیان متمادی.
در ژاپن به دلیل وام گرفتن از سرزمین های اطراف مثل چین و کره به نوعی تقلیدی مرحله به مرحله را طی کرده و در زمینه ی هنر به ندرت از تاریخ و اساطیر و همچنین کیش ژاپنی شینتو ذکر عمده ای به میان آورده اند. هر چند آثاری از هنر ملی خود، همچون نقاشی های طوماری مکتب یاماتوئه یا پیکره ی مفرغی تو دایی جی به بلندای 18 متر (سال 749 ب. م) و یا باسمه های رنگی که منحصراً متعلق به خودشان بوده و در هنر بیمانندند نیز به چشم می خورد.

3- گزینش فرم متناسب با موضوع
نخستین سفالینه های دوره نو سنگی چین در دوره ی رودخانه هوانگهو، با پس زمینه ای قرمز و نقوشی هندسی، خود نوعی توجه به فرم است در چین کهن و هر چه پیشتر می رویم در دوره سلطنت سلسله ی شانگ، مفرغینه هایی دیده می شود که بیشتر مصارف دینی دارند که گاه بر آن ها نقوشی از عفریتها و جانوران کنده کاری شده است و گاه نوشته هایی آیینی که حاوی اطلاعات سودمندی است درباره ی رسوم کشورداری پادشاهان شانگ که خود هنرمند را ملزم به انتخاب نوعی فرم در ساختار این ظروف می نموده است. همچنین انتخاب فرم مستطیل برای خانه ها در حالی که جدار میان اتاق ها کشویی است و بامی گسترده با لبه های پهن بیرون زده و خمیده به سوی بالا، سقفشان را می پوشاند.
توجه به گرافیک به نوعی در نقاشی های آنها خود تداعی کننده ی توجه به فرم در هنر چین می باشد در ژاپن نیز با رواج کشاورزی در پا سفالینه های تکرنگ و تزیین یافته با شیارهای قیطانی موازی و یا به شکل سپر بافت را می بینیم و همچنین نقش کردن کنده کاری های خفیف خطی از صحنه های عادی زندگی را که خود نوعی توجه به فرم است.
و حتی گاه بی نظمی موجود در طرح باغهایی که هم در نقاشی چین و هم در نقاشی ژاپن دیده می شود خود نوعی فرم را ایجاد می کند که با دقتی بسیار طرح ریزی شده اند.

4- گزینش رنگ بر پایه ی ماهیت موجود بودن در اثر هنری
در چین رنگ ها در نقاشی بسیار ملایم؛ تصاویر با نظم خاص خود در پرده ی نقاشی در یک ترکیب بندی دقیق به صورتی غبار آلود دیده می شود که شاید برگرفته از روحیه شکل گرفته بعد از کنفوسیوس و تعالیم فلسفی و عرفانی لائوتسه است.
در حالی که در نقاشی های ژاپن، رنگ ها به صورت یکدست، شاد و روشن دیده می شوند که شاید تداعی کننده روحیه ی جنگنده ی ژاپنی هاست. رنگ ها تداعی کننده ی یک سطح هستند. البته باید توجه داشت در کنار این شیوه از نقاشی با چیرگی آیین فردگرای ذن توجه هنرمند به ناگاه به هنر چین، به نقاشی های تک رنگ رمز و راز آلود معطوف شد.

5- نقش قلم مو در ساختار نقاشی
به علت توجه به سکون و نوعی رمز آلود بودن یا به نوعی درون نگر بودن هنرمند چینی که تاثیر یافته از اندیشه ی کنفوسیوس است، خطوطی یکدست حایل رنگهای ملایم می شوند.
و اما در هنر ژاپنی به دلیل تلاش برای القای حرکت در اثر و تلاش هنرمند در به تصویر کشاندن موضوعات ساده و به نوعی مسائل روزمره و همچنین توجه به تزیینات و ریزه پردازی ها و در آوردن چین های گوشه دار جامه های شق و رق در نقاشی، قلم موی نازک پرداز هنرمند است که اثر هنری را خلق می کند و این خود عاملی شده بر دقیق تر بودن هنر ژاپن نسبت به هنر چین.

6- نوع نگرش هنرمند در ترکیب بندی اثر هنری
هنرمند چینی با توجه به ایجاد فضاهای خالی با کمک اسلوبِ برجسته نمایی اندام و اشیاء، با کمک عواملی که در قبل به آنها اشاره شد، سعی می کند تا با به کارگیری شگردهای سه بعدی نمایی در فضایی گسترده ، ترکیب های خاصی را با توجه به قرینه سازی ایجاد نماید. ایجاد لکه ها و به کارگیری خط در نقاشی توسط هنرمند چینی خود به نوعی ترکیب بندی و توجه هنرمند به طرح ریزی و ترکیب بندی را برایمان روشن می سازد.
در حالی که هنرمند ژاپنی به دلیل آزاد بودن در هنر به دلیل روحیه حاکم بر آن، سعی می کند در طبیعت و در عناصر بصری که به تصویر می کشد، دخل و تصرف بکند؛ به تقارن به شکل متعارف عمل نمی کند و سعی می کند تا آزادانه و به شکلی رها اثری هنری را خلق کند.

پی نوشتها:
1- اديان چين، جوليا چينگ، مترجم حميدرضا ارشدي، ص 16.
2 - اديان چين، جوليا چينگ، مترجم حميدرضا ارشدي، ص 36.
3 - نقش دين؛ گفت‌ و گوي توين بي و ايكه‌دا، مجله هفت‌آسمان، شماره 7، پاييز 1379.
4 - اديان چين، جوليا چينگ، مترجم حميدرضا ارشدي، ص 46.
5 - اديان چين، جوليا چينگ، مترجم حميدرضا ارشدي، ص83.
6- تاريخ چين، به سرپرستي ژان شسنو، ترجمه شهرنوش پارسي‌پور، ص 27.
7- تاريخ چين، به سرپرستي ژان شسنو، ترجمه شهرنوش پارسي‌پور، ص 27.
8- اديان چين، جوليا چينگ، حميدرضا ارشدي، ص 133.
9 – اديان چين، جوليا چينگ، حميدرضا ارشدي، ص 194.
10 – سير تحول تاريخ و انديشه‌هاي بودايي، ترجمه‌ي علي‌رضا شجاعي، مجله هفت آسمان، شماره‌ي 25، بهار 1384، ص 151.
11- ژاپن، ديروز و امروز، گردآوري، تاليف و ترجمه هاشم رجب‌زاده، ص 44.
12- سيرتحول تاريخ و انديشه‌ي بودايي، ترجمه علي‌رضا شجاعي، مجله‌ي هفت آسمان، شماره 25، بهار 1384.
13- انسان آرماني از نظر مكاتب خاور دور، مجله دانشكده الهيات و معارف اسلامي، دانشگاه مشهد، بهار 1382، شماره 59، ص 117.
14- انسان آرماني از نظر مكاتب خاور دور، مجله دانشكده الهيات و معارف اسلامي، دانشگاه مشهد، بهار 1382، شماره 59، ص 118.
15- نقش دين؛ گفت‌ و گوي توين بي و ايكه‌دا، مجله هفت‌آسمان، شماره 7، پاييز 1379
16- انسان آرماني از نظر مكاتب خاور دور، مجله دانشكده الهيات و معارف اسلامي، دانشگاه مشهد، بهار 1382، شماره 59، ص 119.
17- ژاپن، ديروز و امروز، گردآوري، تاليف و ترجمه، هاشم رجب زاده، ص 94.
18- نگاهي به سرزمين، تاريخ، جامعه و فرهنگ چين از ديرينه‌ترين روزگار تا پايان سده‌ نوزدهم، داريوش آشوري، ص 29.
19- نگاهي به سرزمين، تاريخ، جامعه و فرهنگ چين از ديرينه‌ترين روزگار تا پايان سده‌ نوزدهم، داريوش آشوري، ص 30.
20- سي‌ و دو هزار سال تاريخ هنر، فردريك هارت، ترجمه هرمز رياحي، ص 524.
21- تاريخ فرهنگ چين، تاليف فيتز جرالد، ترجمه اسماعيل دولتشاهي، ص 149.
22- نگاهي به سرزمين، تاريخ، جامعه و فرهنگ چين از ديرينه‌ترين روزگار تا پايان سده‌ نوزدهم، داريوش آشوري، ص 37.
23- نگاهي به سرزمين، تاريخ، جامعه و فرهنگ چين از ديرينه‌ترين روزگار تا پايان سده‌ نوزدهم، داريوش آشوري، ص 46.
24- تاريخ فرهنگ چين، تاليف فيتز جرالد، ترجمه اسماعيل دولتشاهي.
25- نگاهي به سرزمين، تاريخ، جامعه و فرهنگ چين از ديرينه‌ترين روزگار تا پايان سده‌ نوزدهم، داريوش آشوري، ص 56.
26- نگاهي به سرزمين، تاريخ، جامعه و فرهنگ چين از ديرينه‌ترين روزگار تا پايان سده‌ نوزدهم، داريوش آشوري، ص 63.
27- تاريخ فرهنگ چين، فيتز جرالد، ترجمه اسماعيل دولتشاهي، ص 517.
28 – سي‌ و دو هزار سال تاريخ هنر، فردريك هارت، هرمز رياحي، ص 539.
29- تاريخ فرهنگ چين، فيتز جرالد، ترجمه اسماعيل دولتشاهي، ص 629.

منابع و مآخذ:
1- اديان چين، جوليا چينگ، مترجم حميدرضا ارشدي، تهران: انتشارات باز، 1383.
2- تاريخ چين (4 جلد در دو مجلد)، به سرپرستي ژان شسنو، ترجمه شهرنوش پارسي‌پور، تهران: نشر علم، 1374.
3- ژاپن، ديروز و امروز، گردآوري، تاليف و ترجمه هاشم رجب‌زاده، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1383.
4- سي‌ و دو هزار سال: تاريخ هنر، نقاشی، پیکرتراشی؛ فردريك هارت، هرمز رياحي، تهران: پیکان، 1382.
5- نگاهي به سرزمين، تاريخ، جامعه و فرهنگ چين از ديرينه‌ترين روزگار تا پايان سده‌ نوزدهم، داريوش آشوري، تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا، 1348.
6- آشنایی با ادیان چین و ژاپن، مهرداد ایزدپناه، تهران: محور، 1381.
7- ادیان چین و ژاپن، مایکل ساسو، ترجمه محمدعلی رستمیان، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1385.
8- نقش دين؛ گفت‌ و گوي توين بي و ايكه‌دا، مجله هفت‌آسمان، شماره 7، پاييز 1379.
9- سير تحول تاريخ و انديشه‌هاي بودايي، ترجمه‌ي علي‌رضا شجاعي، مجله هفت آسمان، شماره‌ي 25، بهار 1384.
10- انسان آرماني از نظر مكاتب خاور دور، مجله دانشكده الهيات و معارف اسلامي، دانشگاه مشهد، بهار 1382، شماره 59.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر